1 شراب ای گل رعنا نهفته چند کشی پیاله نوشی و لب را به آب قند کشی

2 بنوش جامی و چون گل شکفته شو، تا چند چو غنچه دامن لب را زنوشخند کشی؟

3 ز مومیایی می ای شکسته دل مگذر چه لازم است که ناز شکسته بند کشی

4 گرت به چشم بد روزگار افتد کار به چشم، سرمه ز خاکستر سپند کشی

5 کمان وصل بتان را ز موم ساخته اند عبث کباده ی خمیازه تا به چند کشی

6 سلیم در چمنی مشکل است سرکردن که ناله ای نتوانی ز دل بلند کشی