- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روبهی میدوید از غم جان روبه دیگرش بدید چنان
2 گفت خیرست بازگوی خبر گفت خر گیر میکند سلطان
3 گفت تو خر نیی چه میترسی گفت آری ولیک آدمیان
4 میندانند و فرق مینکنند خر و روباهشان بود یکسان
5 زان همی ترسم ای برادر من که چو خر برنهندمان پالان
6 خر ز روباه میبنشناسند اینت کون خران و بیخبران