رخش همت تند و ملک فقر را میدان فراخ از جامی غزل 259

رخش همت تند و ملک فقر را میدان فراخ

1 رخش همت تند و ملک فقر را میدان فراخ نیست از شرط ره آسودن درین فرسوده کاخ

2 شبوه نازکدلان نبود سلوک راه فقر سخت دشوار است بار شیشه و ره سنگلاخ

3 نیست ممکن ترک فقر از من که در عهد ازل بسته ام با فقر عهدی مستحیل الانفساخ

4 بهر آوازی ز کوس فقر یا آوازه ای گوش جان دارد دلم بر روزن کاخ صماخ

5 هر چه داری چون شکوفه برفشان زیرا که سنگ بهر میوه می خورد از دست مشتی سفله شاخ

6 هر دم از عمر گرامی هست گنجی بی بدل می رود گنجی چنین هر لحظه بر باد آخ آخ

7 تنگنای شهر صورت نیست جامی جای تو سوی معنی رو که هست آن ملک را میدان فراخ

عکس نوشته
کامنت
comment