ره فراکار خود نمی‌دانم از انوری ابیوردی غزل 220

انوری ابیوردی

آثار انوری ابیوردی

انوری ابیوردی

ره فراکار خود نمی‌دانم

1 ره فراکار خود نمی‌دانم غم من نیستت به غم زانم

2 عاشقم بر تو و همی دانی فارغی از من و همی دانم

3 نکنی جز جفا که نشکیبی نکنم جز وفا که نتوانم

4 کافری می‌کنی در این معنی کافرم گر کنون مسلمانم

5 گفتیم تا به بوسه فرمانست گفتمت تا به جان به فرمانم

6 گرچه برخاستی تو از سر این من همه عمر بر سر آنم

7 کی به جان برکشم ز تو دندان چون ز جان خوشتری به دندانم

8 مهر مهر تو بر نگین دلست تاج عهد تو بر سر جانم

9 با چنین ملک در ولایت عشق انوری نیستم سلیمانم

عکس نوشته
کامنت
comment