1 قدسی من و بخت اگرچه توام بودیم وز روز ازل جدا ز هم کم بودیم
2 با من نشد آمیخته در صفحه خاک با آن که چو حرف و نقطه با هم بودیم
1 چشم عیبت چو نباشد گل و خاشاک یکیست پاکبین را همه جانب نظر پاک یکیست
2 عالمی قرب غمت یافته اما نه چو من کشته بسیار ولی بسته فتراک یکیست
1 نظر بر آینه خوبان چو بینقاب کنند ز شوق، آینه را مضطرب چو آب کنند
2 مراد خلق ز یک دیدن تو حاصل شد دگر نماند دعایی که مستجاب کنند
1 کرده بیهوشم خیال آن دو چشم میپرست همتی ای بادهپیمایان که کارم شد ز دست
2 بر سر مال جهان سودای درویش و غنی دست چون بر هم دهد؟ این تنگچشم، آن تنگدست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به