1 قم فاسقنی فی زمن المهر جان واصرف بصر الخمر عن صرف الزمان
2 موسم گل رفت و درآمد خزان باده گلرنگ در آرید هان
3 یا حبذا الراح و یا حبذا حسن اوانیه بهذا الاوان
4 باده صافی خور و بگشای دل چون کف شه زاده قزل ارسلان
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 سرو سهی که سجده برد سرو کشمرش سنبل دمید بر طرف سوسن ترش
2 گلبرگ شکل، در خوی خونین نشست دل زان چشم چون بنفشه و زان چشم عبهرش
1 دل سپر بفگند چون درد ترا درمان نداشت عقل پی گم کرد چون گوی ترا میدان نداشت
2 صبر می زد لاف چون طوفان غم بالا گرفت عاجزی شد زانکه کشتی در خور طوفان نداشت
1 هر دیده که در تو نیک نظر کردست دل را ز هزار غم خبر کردست
2 گم شد ز میان دلی که یک ساعت با هجر تو دست در کم کردست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به