- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای قبلهٔ کوی خاکی و آبی وی فخر همه قبیلهٔ آبی
2 ای یافته هرچه جسته از گیتی جز مثل که این یکی نمییابی
3 اجرام ز رشک پایهٔ قدرت پوشیده لباسهای سیمابی
4 عدل تو ز روی خاصیت کرده با آتش فتنه سالها آبی
5 بر چرخ ز بهر اختیاراتت خورشید همی کند سطر لابی
6 کرده صف اختران گردون را درگاه تواند سال محرابی
7 دارالضربی است کرد و گفت تو ایمن شده از مجال قلابی
8 چون خاک به گاه خشم بشکیبی چون باد به وقت عفو بشتابی
9 درگاه تو باب اعظم عدلست مهدی شده نامزد به بوابی
10 ز آسیب تو از فلک فرو ریزند انجم چو کبوتران مضرابی
11 از کار عدوت چون روان گردد تعلیم توان ستد رسن تابی
12 از سیم مخالفت سخا ناید نشنیدستی ز سیم اعرابی
13 تاریخ تفاخرست تشریفت هم اسلافی مرا هم اعقابی
14 زوداکه به دلوشان فرو دادست این گنبد زود گرد دولابی
15 ای چشم نیازیان ز جود تو چون بخت مخالفت به خوش خوابی
16 گفتم که به شکر آن پدید آیم رخ کرده جلالت تو عنابی
17 گفتا ز گرانی رکاب من زودا که عنان به عجز برتابی
18 فتحالبابی بکردم آخر هم با آنکه تو از ورای این بابی
19 تا هست ز شصت دور در سرعت ایام چو تیرهای پرتابی
20 خصم تو و دور چرخ او بادا طینت قصبی و طبع مهتابی
21 چون دانهٔ نار اشک بدخواهت وز غصه رخش چو چهرهٔ آبی
22 اسباب بقات ساخته گردون در جمله نه صنعتی نه اسبابی