قاسم از صامت بروجردی کتاب التضمین و المصائب 5

صامت بروجردی

آثار صامت بروجردی

صامت بروجردی

قاسم زار با عروس گفت که خوش به سوی تو

1 قاسم زار با عروس گفت که خوش به سوی تو می‌کشدم کشان کشان جذبه گفتگوی تو

2 می‌روم و نمی‌رود از دلم آرزوی تو وه که به کام دشمنان دور شدم ز کوی تو

3 بین که عموی من ز دل آه و فغان همی کشد در صف نینوا چون ناله چسان همی کشد

4 آه مکش که آه سرد رشته جان همی‌کشد بخت سیاهم از درت موی کشان همی‌کد

5 رفتم و آتش غمت ماند به سینه مشتعل دست مراد کوته و پای امید منفعل

6 از پس مرگ سر زند گرگل حسرتم گل بی‌تو چسان ز بوی گل تازه کنم مشام دل

7 گفت عروس بینوا با لب خشک و چشم تر چندم از این سخن زنی تیر فراق بر جگر

8 سوختن و نمی‌کند بر دلت آه من اثر خوی تو نیست در ملک خلق تو نیست در بشر

9 رفتی و بستی از من ای تازه جوان دگر نظر بود سیاه روز من بعد تو شد سیاه‌تر

10 پس چه کنم ز داغ تو گر نکنم سیه بسیر چون روم از جهان بدر خام غم تو در جگر

11 شور مخالفین بپا بنگر و احتراز کن پا ز عراقیان بکش رو به سوی حجاز کن

12 یا بنشین ز مرحمت همره دوست راز کن ای گل تازه یک نفس پرده ز چهره باز کن

13 ای پسرعموی من چند کنی مشوشم؟ ز اشک دو چشم و آه دل غرقه به آب و آتشم

14 (صامت) از این مثقال تو سوختم و بدین خوشم پای اگر چو محتشم از ره بندگی کشم

عکس نوشته
کامنت
comment