- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
قاسم نام داشته و به علوم غریبه رایت شهرت افراشته. علما او را به کفر و زندقه متهم کردند و به سلطان عصر، شاه طهماسب ماضی صفوی عرض نموده. در سنهٔ ۹۳۲ به دیدهٔ جهان بینش میل کشیدند. بالاخره عوام در شیراز هجوم کرده، شهیدش کردند. در اعداد و اسرار نقطهای بی نظیر بود و رسالهٔ ذکر و فکر و جواب «مرآت الصفا» تصنیف نموده. شهادتش در سنهٔ ۹۹۹ و این اشعار تیّمناً و تبرّکاً از نتایج طبعش قلمی شد: ,
2 نقص اگر دید ابوجهل نبود آن ز نبی عکس خود بود که در آینهٔ احمد دید
3 کاملان بهر محیطاند و سگان جهالند کی شود بحر محیط از دهن کلب پلید
4 چون به فضل ایزد بی چون به حق بینا شدم آگه از کنهِ رموزِ عَلَّمَ الأَسْما شدم
5 بر براق تن چو بر معراج جان کردم عروج عارفِ اسرار سُبْحانَ الذی اَسْری شدم
6 جبرئیل نطق چون از عرشِ دل آورد وحی واقف کیفیت اسرار ما اوحی شدم
7 چشم ظاهر چون ببستم چشم باطن باز شد شاهبازِ عرشِ پروازِ فلک پیما شدم
8 طعن بی چشمی مزن بر امری ای دشمن که من چشم خود در راه حق دادم به حق بینا شدم
9 شاها ز لباس نور عورم کردی وز درگه خود به جور دورم کردی
10 سی سال همی مدح تو گفتم شب و روز این جایزهام بود که کورم کردی
11 اسرار حقیقت ز دل دانا پرس ای طالبِ حقّ نشان حقِ از ما پرس
12 چون وعدهٔ جمله را به فردا دادند فردا برم آ و قصّهٔ فردا پرس