1 قاآنیا زگفتهٔ بیهوده لب ببند کاینقیلوقالمحضخیالستوصرف وهم
2 آن بینشان که ملک دو عالم ازآن اوست بیرون بود ز حیز فکر و جهان فهم
1 این خط بیخطا که به از نافهٔ ختاست گر مشک چین ز طیب همی خوانمش خطاست
2 دارد ضیای اختر اگرچه سیاهروست دارد بهایگوهر اگرچه شبه نماست
1 گاه طرب و روز می و فصل بهارست جان خرم و دل فارغ و شاهد بهکنارست
2 باد سحر از آتش گل مجمره سوزست خاک چمن از آب روان آینهدارست
1 چه مایه مایلی ای ترک ترک و خفتان را یکی بیاو میازار چهر الوان را
2 هوای جنگ چه داری نوای چنگ شنو به یک دو جام میکهنه تازهکن جان را