1 قاآنیا زگفتهٔ بیهوده لب ببند کاینقیلوقالمحضخیالستوصرف وهم
2 آن بینشان که ملک دو عالم ازآن اوست بیرون بود ز حیز فکر و جهان فهم
1 ای ترا در چهره آب و وی ترا در طره تاب در دلمزان آب تاب و بر رخم زین تاب آب
2 هستدر چشمم عیانو هستدر جسمم نهان هرچهدر رویتو آب و هرچه در موی تو تاب
1 سحر بشیر ملکزاده اردشیر آمد مرا دوباره به پستان شوق شیر آمد
2 نگشته بود تباشیر صبح فاش هنوز که سوی من زره آن ماهرو بشیر آمد