- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پیشکار اهرمن دیو فریب خند خندان با دو چشمان اریب
2 خودی از فیروزه بر سر شاهوار تکمهٔ زر بر قبای زرنگار
3 جملگی زیبارخ و آراسته رخ ز دوده، گیسوان پیراسته
4 هدیهها و لوحهها بر روی دست دو کنیزک با دو چشم نیممست
5 برنهاد آن هدیهها در پیشگاه پس زمین بوسید پیش پادشاه
6 زان سپس آن نامهها را برگشاد شاه شاهان را به خوبی کرد یاد
7 پس یکایک نامهها را برگرفت خواندنی با لحن چینی درگرفت
8 شه به میشی گفت باشد ترجمان ترجمان استاد پیش نامهخوان
9 خواسته بانو ز پور اوشهنگ عقد صلح و رسم مهر و مرگ جنگ
10 شاه شاهان شهریار هوشمند دیو دیوان را رها سازد ز بند
11 در عوض ملک تخارستان و هند نیمروز و زابل و مکران و سند
12 باد زانِ پادشاه و لشکرش تا ابد آباد بادا کشورش
13 پادشه فرمود تا خوان آورند گوشت بریان، پیش مهمان آورند
14 زان سپس فرمود میشارا که گوی کاین سخنها را نباشد رنگ و روی
15 اهرمن خصم خدا و آدمی است اهرمن را روی استخلاص نیست
16 گر چه خود بیمرگ و جاویدان بود لیک جاویدان درین زندان بود
17 بانو ار دارد سر صلح و وفاق از پی دیدار ما بندد نطاق
18 خود به پای خویش آید پیش ما تا که گردد رای نیکاندیش ما
19 زآن هدایا شاه نستد هیچ چیز غیر آن گردونه و اسب و کنیز
20 کاین هدایا مر مرا در خورد نیست جامهٔ دیبا لباس مرد نیست
21 مهر روشن مر مرا یاریگر است رهبر پیکار و پشت لشکر است
22 مر مرا یاری کند رخشنده مهر تا کنم گیتی به گرز گاوچهر
23 خواست تا پاسخ گزارد دیو خشم دیو آزش بنگرید از زیر چشم
24 جمله دیوان در برش زانو زدند هدیهها برداشته بیرون شدند
25 گشتشان شیدسپ موبد رهنمون برد دیوان را از آن خندق برون
26 میشی و میشایه نیز از نزد شاه با پیامی دلنشین جستند راه