اسیر بند گیسویت، کجا در از سلمان ساوجی غزل 153

سلمان ساوجی

آثار سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

اسیر بند گیسویت، کجا در بند جان باشد

1 اسیر بند گیسویت، کجا در بند جان باشد زهی دیوانه عاقل، که در بندی چنان باشد

2 به دست باد گفتم جان فرستم باز می‌گویم: که باد افتان و خیزان است و بار جان گران باشد

3 کسی بر درگه جانان ره آمد شدن دارد که در گوش افکند حلقه، چو در بر آستان باشد

4 کسی کو بر سر کویت تواند باختن جان را حرامش باد جان در تن، گرش پروای جان باشد

5 تو حوری چهره فردای قیامت گر بدین قامت میان روضه برخیزی، قیامت آن زمان باشد

6 تو دستار افکنی صوفی و ما سر بر سر کویش سر و دستار را باید که فرقی در میان باشد

7 ز چشمش گوشه‌گیر ای دل که باشد عین هوشیاری گرفتن گوشه از مستی که تیرش در کمان باشد

8 بهای یک سر مویش، دو عالم می‌دهد سلمان! هنوزش گر بدست، افتد متاعی رایگان باشد

عکس نوشته
کامنت
comment