- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اسیر بند گیسویت، کجا در بند جان باشد زهی دیوانه عاقل، که در بندی چنان باشد
2 به دست باد گفتم جان فرستم باز میگویم: که باد افتان و خیزان است و بار جان گران باشد
3 کسی بر درگه جانان ره آمد شدن دارد که در گوش افکند حلقه، چو در بر آستان باشد
4 کسی کو بر سر کویت تواند باختن جان را حرامش باد جان در تن، گرش پروای جان باشد
5 تو حوری چهره فردای قیامت گر بدین قامت میان روضه برخیزی، قیامت آن زمان باشد
6 تو دستار افکنی صوفی و ما سر بر سر کویش سر و دستار را باید که فرقی در میان باشد
7 ز چشمش گوشهگیر ای دل که باشد عین هوشیاری گرفتن گوشه از مستی که تیرش در کمان باشد
8 بهای یک سر مویش، دو عالم میدهد سلمان! هنوزش گر بدست، افتد متاعی رایگان باشد