- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
شاهزاده جان: فدایت شوم، تصدقت گردم. امان است دراین سر پیری و آخر عمر، بیک پیره زنی گرفتارم، بدگو، بدخو، بدخواه، جانکاه، شایسته هزار انکار و اکراه. ,
2 نقره اندود بنقد دغل عنبر آمیخته بگند بغل
همه عیب هایش را میدانم و بعد کاری هاش را علانیه میبینم و دایم در این اندیشة و تدبیرم که شاید نقصی جویم و کناری گیرم. اما هر قدر بیشتر در خلاصی میکوشم بدتر ببند بلاش میافتم. ,
4 متفق میشوم که دل ندهم معتقد میشوم دگر بارش
بدخوئی است که مثل خود ندارد، جادوئی است که فیل شاه را میغلطاند. خودساز و اصول باز و زبان آور ظریف، در همه فن حریف. بقول عرب ها و کان تحت لسانها ها روت ینفث فیه سحرا و جیوب اثواب لها قد طلعت شمسا و بدرا. ,
نواب مستطاب شاهزاده افخم اکرم طهماسب میرزا ابلغه الله بما یهوی و یشاء. از حقیقت این ماجرا اطلاع دارند و چندین بار در خدمت سراسر سعادت ایشان، شور و صلاح چاکرانه عاجزانه کردم که دل بر فراق نهم و او را طلاق دهم؛ اذن و اجازت ندادند. ملاحظه رأی جهان آرای ولیعهد روحی فداه را فرمودند؛ در آلاچیق سرخس و صحرای جام و زیر کرسی تربت، هر چه عجز و اصرار کردم منع و انکار کردند. ترسیدم که این فقرات را دیگری بعرض شما برساند خود سبقت نمودم. ,
والسلام ,