1 شده خاموش شمع محفل من دریغا زحمت بی حاصل من
2 کسی از حال فایز باخبر نیست به جز من دانم و داند دل من
1 ز هم بگسسته ای بند نقابت که بنمایی به مردم آفتابت
2 مه فایز! بپوشان رخ اگر تو ز قتل عام باشد اجتنابت
1 به گلشن تا ز گل نام و نشانست حدیث بلبل و گل در میانست
2 جهان تا هست ذکر شعر فایز میان دوستان این داستانست
1 سر و زلف سیاهت شام یلداست طلوع صبح در جیب تو پیداست
2 شب و روز تو فایز همچنین است خوشم کاین هر دو نعمت قسمت ماست