1 ای فقر بخاست روز بازار تو خیز در کوکبه سپاه سالار آویز
2 ای نصرت دین بخیر بگشای نخیز ای کفر زریر بوحلیم است گریز
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 بیچاره تن من که ز غم جانش برآمد از دست بشد کارش و از پای درآمد
2 هرگز به جهان دید کسی غم چو غم من کز سر شودم تازه چو گویم به سر آمد
1 سپاه ابر نیسانی ز دریا رفت بر صحرا نثار لؤلؤ لالا به صحرا برد از دریا
2 چون گردی کش برانگیزد سم شبدیز شاهنشه ز روی مرکز غبرا به روی گنبد خضرا
1 این آتش مبارز و این باد کامگار وین آب تیز قوت و این خاک مایه دار
2 ضدند و ممکنست که با طبع یکدگر از عدل شاه ساخته گردند هر چهار
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **