فقر، دل های سیه را کرده است اکثر از سعیدا غزل 344

سعیدا

سعیدا

سعیدا

فقر، دل های سیه را کرده است اکثر سفید

1 فقر، دل های سیه را کرده است اکثر سفید می کند آیینه را از زنگ، خاکستر، سفید

2 آفتاب عالم آرا هم ز گردون قطعه ای است صبح می سازد به صد خون جگر در بر سفید

3 برد کار از دست ما رندان به زور زر رقیب صاحبش را دستگیری کرد روی زر سفید

4 عشق می باید که آرد خون عاشق را به جوش می برآید از دل افسردگان خنجر سفید

5 عندلیب نطق ما هر جا شود سبز ای رقیب کی تواند کرد آن جا [زاغ] بال و پر سفید؟

6 نیست جای نقطه ای خالی سعیدا از گناه نامهٔ ما چون تواند گشت در محشر سفید؟

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر