1 بیچاره دل شکسته چون بستهٔ تست بی مرهم وصل هر زمان خستهٔ تست
2 چون می گسلی از آنک پیوستهٔ تست گر بستهٔ تست دل نه بشکستهٔ تست
1 ای از ره لطف راعی هر رَمه تو مقصود جهانیان زهر دمدمه تو
2 جز تو همه هر چه هست تشویش ره است ما را زهمه باز رهان ای همه تو
1 بر مردم اهل گر بد و نیک آید گه بسته شود کار و گهی بگشاید
2 غم در دل تو حامله ورجای گرفت دلتنگ مشو بوک به شادی زاید