1 شعر دور از تو حیض مردانست بعد پنجاه اگر نبندد به
2 مرد عاقل به ناخن هذیان جگر خویش اگر نرندد به
3 بر سپیدی که جای گریه بود آن ندانم چه گر نخندد به
1 ساقیا بادهٔ صبوح بیار دانهٔ دام هر فتوح بیار
2 قبلهٔ ملت مسیح بده آفت توبهٔ نصوح بیار
1 به دو چشم تو که تا زندهام تو خداوندی و من بندهام
2 سر زلف تو گواه من است که من از بهر رخت زندهام
1 رخت مه را رخ و فرزین نهادست لبت بیجاده را صد ضربه دادست
2 چو رویت کی بود آن مه که هر مه سه روز از مرکب خوبی پیادست