- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پیرکی لال سحرگاه به طفلی الکن میشنیدم که بدین نوع همی راند سخن
2 کای ز زلفت صصصبحم شاشاشام تاریک وی ز چهرت شاشاشامم صصصبح روشن
3 تتتریاکیم و بی شششهد للبت صصبر و تاتاتابم رررفت از تتتن
4 طفل گفتا مَمَمَن را تُتُو تقلید مکن گگگم شو ز برم ای کککمتر از زن
5 مممیخواهی ممشتی به ککلت بزنم کهبیفتد مممغزت ممیان ددهن
6 پیرگفتا وووالله که معلومست این که که زادم من بیچاره ز مادر الکن
7 هههفتاد و ههشتاد و سه سالست فزون گگگنگ و لالالالم بهخخلاق زمن
8 طفل گفتا خخدا را صصدبار ششکر که برستم به جهان از مملال و ممحن
9 مممن هم گگگنگم مممثل تتتو تتتو هم گگگنکی مممثل مممن