- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نهاد پیر مغان بر کفت چو باده صاف به عذر توبه دگر خویشرا مدار معاف
2 ز چاک پیرهنم دوختن چه سود ایدل مرا که گشته ز تیغ فراق سینه شکاف
3 شکست قلب همه اهل عشق مژگانت ازان سبب که صف آراسته چون اهل مصاف
4 به درس عشق در آ صوفیا چو مطلوبت نگشت فتح ز مفتاح و کشف از کشاف
5 تمام دفتر آداب عشق یک حرف است سخن دراز کشید از نزاع اهل خلاف
6 مرا رضای تو و دیر به ز کعبه و زهد که گفته اند که بالای طاعتست انصاف
7 طریق بیخودی از فانی و خودی از شیخ که این زلا همه گه نکته راند آن از لاف