1 جسمی دارم دلی خراب اندر وی جانی دارم هزار تاب اندر وی
2 وز آرزوی تو دارم شب و روز چشمی و هزار چشمه اندر وی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ما بندگی آن رخ زیبات کنیم و آزادگی طرهٔ رعنایت کنیم
2 شطرنج غمت مدام چون ما بازیم باید که دلت نرنجد ار مات کنیم
1 خط بین که فلک بر رخ دلخواه نبشت بر برگ گل و بنفشه ناگاه نبشت
2 خورشید خطی به بندگیش میداد کاغذ مگرش نبود بر ماه نبشت
1 ایام بر آن است که تا بتواند یک روز مرا به کام دل ننشاند
2 عهدی دارد فلک که تا گرد جهان خود میگردد مرا همی گرداند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به