عکس رخسارهٔ معشوق نماید در سنگ از سعیدا غزل 437

عکس رخسارهٔ معشوق نماید در سنگ

1 عکس رخسارهٔ معشوق نماید در سنگ می برد روی نکویان ز دل آینه، زنگ

2 نفس بد کشت جهان را ز خدا می طلبم شیرمردی که تواند به درآید به پلنگ

3 دست افشان ز جهان درگذر از نیک و بدش که در این باب نه خوب است نماییم درنگ

4 هر زمان جلوهٔ دیگر به نظر می آرد داد و فریاد ز دست فلک مینا رنگ

5 صلح کن صلح گرت میل اقالیم دل است که کسی فتح نکرده است خرابات به چنگ

6 عشق دریای شگرفی است سعیدا هش دار کمتر از بچهٔ ماهی است در این بحر، نهنگ

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر