- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بونصر پارسی سر احرار روزگار هست از یلان و رادان امروز یادگار
2 آبیست از لطافت و بادیست از صفا بحریست از مروت و کوهیست از وقار
3 همت به روی و رایش بفراخت چون قمر فضل از نصیب خلقش بشکفت چون بهار
4 ایوان به وقت بزم نبیند چنو سخی میدان به گاه رزم نبیند چنو سوار
5 عنفش همی بر آب روان افکند گره لطفش همی بر آتش سوزان کند نگار
6 از خشم و عنف او دو نشانست روز و شب از مهر و کین او دو نمونست نور و نار
7 بر دشمنان بگشت به قهر آسمان نهاد بر دوستان بتافت به جود آفتاب وار
8 تا در میان باغ بخندد همی سمن تا در کنار جوی ببالد همی چنار
9 خندیده باد نزهت او را لب طرب بالیده باد نعمت او را تن یسار
10 چون اوج چرخ دولت عالیش مهروار چون بیخ کوه حشمت باقیش پایدار