1 پری، با آنکه واقف میشد از دوست در آن معنی که حق با جانب اوست
2 دگر ره تازه زهری بر شکر زد حروف مهر و کین بر یک دگر زد
3 نوشت این نامه و فرمود تا زود بدو بردند، نظرم نامه این بود
1 ای پرتو روحالقدس تابان ز رخسار شما نور مسیحا در خم زلف چو زنار شما
2 هم لفظتان انجیل خوان، هم لهجتان داودسان سر حواریون نهان در بحر گفتار شما
1 مرا سر بلندی ز سودای اوست سری دوست دارم که در پای اوست
2 مزاج دلم گرم از آن میشود که بر مهر روی دلارای اوست
1 آنکه رخ عاشقان خاک کف پای اوست با رخ او جان ما، در دل ما جای اوست
2 او همه نورست، از آن شد همه چشمی برو او همه جانست، از آن در همه دل جای اوست