بسا دلی که به زلف تو از جهان ملک خاتون غزل 612

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

بسا دلی که به زلف تو پای در بندند

1 بسا دلی که به زلف تو پای در بندند گر از تو باز ستانند با که پیوندند

2 دلم ببردی و خون جگر خوری تا کی مکن مکن که چنین جور از تو نپسندند

3 نمی رود ز خیالم خیال طلعت دوست چرا که مهر رخش در دل من آکندند

4 ز بوستان وفاداری ای مسلمانان مگر که شاخ محبّت ز بیخ برکندند

5 جواب تلخ شنیدیم از آن لب شیرین نمک به ریش من خسته دل پراکندند

6 دل شکسته ی بیچاره هیچ می دانی که عاشقان رخ همچو ماه او چندند

7 منم شکسته دلی در جهان و گویندم چرا ز چشم عنایت ترا بیفکندند

عکس نوشته
کامنت
comment