- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بسا دلی که به زلف تو پای در بندند گر از تو باز ستانند با که پیوندند
2 دلم ببردی و خون جگر خوری تا کی مکن مکن که چنین جور از تو نپسندند
3 نمی رود ز خیالم خیال طلعت دوست چرا که مهر رخش در دل من آکندند
4 ز بوستان وفاداری ای مسلمانان مگر که شاخ محبّت ز بیخ برکندند
5 جواب تلخ شنیدیم از آن لب شیرین نمک به ریش من خسته دل پراکندند
6 دل شکسته ی بیچاره هیچ می دانی که عاشقان رخ همچو ماه او چندند
7 منم شکسته دلی در جهان و گویندم چرا ز چشم عنایت ترا بیفکندند