مردمان گویند از حکیم نزاری قهستانی غزل 1126

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

مردمان گویند از می توبه تا کی کرده‌ای

1 مردمان گویند از می توبه تا کی کرده‌ای باز لعبت بازی دیگر برون آورده‌ای

2 با که بر هم بسته‌ای این نقش و این شَین از کجاست نذر تا کی کرده‌ای سوگند تا کی خورده‌ای

3 گه مقصّروار در بحث مراتب مانده‌ای گه علم چون غالیان بر بامِ عالم برده‌ای

4 گاه در دعوت سخن با آسمان پیوسته‌ای گاه در وحدت بساطِ لامکان گسترده‌ای

5 در تن‌آسانی دل و دست از دو عالم شسته‌ای در مسلمانی خدا و خلق را آزرده‌ای

6 در فضولی هر چه تضییقی کنی دَه حرفتی در دورویی هر چه تخفیفی کنی صد مرده‌ای

7 خشک و تر در خرمنِ لاغیر بر هم سوختی در میان آتش کثرت هنوز افسرده‌ای

8 این همه هستم که می‌گویید و زین‌ها بیش‌تر چون کنم پروردگارا گرچنان پرورده‌ای

9 تا نزاری از کجا پیدا کند خطِ جواز گر ز لوح حرفتش حرفِ نعم بسترده‌ای

عکس نوشته
کامنت
comment