مردم چشمم که در غرقاب از ابن یمین فریومدی غزل 141

ابن یمین فریومدی

آثار ابن یمین فریومدی

ابن یمین فریومدی

مردم چشمم که در غرقاب بازی میکند

1 مردم چشمم که در غرقاب بازی میکند گر نشد آبی چرا در آب بازی میکند

2 چون نهد انگشت بر لب ماه من یعنی خموش قند میبینی که با عناب بازی میکند

3 چشم پر خوابش ببازی بازی از من دل ببرد بنگر آن جادو که اندر خواب بازی میکند

4 چون زند بر جان سنان غمزه پنداری مگر تیغ رستم با دل سهراب بازی میکند

5 گر دل دیوانه در زنجیر زلفت دست زد سهل باشد کو مشو در تاب بازی میکند

6 چشم جانبازش که از جام لطافت مست شد زانچنین گستاخ در محراب بازی میکند

7 نرگس مستت بخونریز دل ابن یمین گر دهد فرمان بتا مشتاب بازی میکند

عکس نوشته
کامنت
comment