- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مردم چشم وزارت، مرکز دور وجود زبده ارکان و انجم حاصل کون و مکان
2 خلق او را معجز عیسی و مریم در نفس دست او را قدرت موسی عمران در بنان
3 میر فخر الدین مبارک شاه کز تعظیم و قدر فخر دارد در زمان او زمین بر آسمان
4 گر کلیم الله به عمر خود به چوبی داد روح هر دم انگشتش مرکب میکند در نی روان
5 آفتاب از روشنی با رای او دم زد مگر کافتاب و خاک را افتاد تیغ اندر میان
6 صاحبا من گوهری بودم ز دریا آمدم چون خریداری ندیدم لاجرم گشتم کران
7 نیستم گوهر مرا سیم سیه گیر آمده سوی دارالملک بغداد از سواد خاک کان
8 عزم آن دارم که اکنون باز با دریا روم چشم آن دارم که بگشایی ز پایم ریسمان
9 مدت ده سال اندر بوتههای انتظار روزگارم آتش دم داد و دود امتحان
10 عاقبت بگداخت اجزای وجودم دم به دم خالص و صافی شدم وقت خلاص است این زمان
11 چون درم آواره گردان در جهان تا میدهم شهرت آوازه احسان سلطان در جهان