مردم از درد و نگفتی: دردمند از هلالی جغتایی غزل 322

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

مردم از درد و نگفتی: دردمند ماست این

1 مردم از درد و نگفتی: دردمند ماست این دردمندان را نمی پرسی، چه استغناست این؟

2 سایه بالای آن سرو از سر من کم مباد! زانکه بر من رحمتی از عالم بالاست این

3 خواستم کان سرو روزی در کنار آید، ولی با کجی های فلک هرگز نیاید راست این

4 جای دل در سینه بود و جای تیرت در دلم آن ز جا رفتست؟ اما هم چنان برجاست این

5 اشک گلگون مرا بر چهره هر کس دید گفت: کز غم گل چهره ای آشفته و شیداست این

6 گفتمش: فرداست با من وعده وصل تو، گفت: دل بفردای قیامت نه، که آن فرداست این

7 بر سر کویش، هلالی، درد عشق خویش را بیش ازین پنهان مکن، کز چهره ات پیداست این

عکس نوشته
کامنت
comment