آسوده دلی که بی قرار است از جویای تبریزی غزل 317

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

آسوده دلی که بی قرار است

1 آسوده دلی که بی قرار است آن دیده خنک که شعله بار است

2 چون آینه عیب جو در این بزم تا عیب نماست عیب دار است

3 کینم بدل تو بی مروت پنهان در سنگ چون شرار است

4 بر ساحت نه فلک کند سیر هر کس بر خویشتن سوار است

5 بر پشت لب تو سبزهٔ خط چون موج نسیم نوبهار است

6 فریاد تو مناسبت نجوید با شعله که طفل نی سوار است

7 در چشمم هر کنار موجی است هر موج به چشم من کنار است

8 گر غنچهٔ دل شکفته باشد هر سوی که بنگری بهار است

9 هرگز روی خوشی نبیناد هر دل که نه از غمت فگار است

10 صبر و دل بیقرار عاشق پیمانه و دست رعشه دار است

11 پیراهن جسم نازک او جویا از نکهت بهار است

عکس نوشته
کامنت
comment