صبر از دل و دل از من و من از وطن جدا از جامی غزل 74

صبر از دل و دل از من و من از وطن جدا

1 صبر از دل و دل از من و من از وطن جدا سهل است اگر نباشم ازان سیم تن جدا

2 سازد ز غصه همچو قبا جیب خویش چاک گر یک زمان فتد ز تنش پیرهن جدا

3 در بیستون ز ناله من گر صدا فتد ناله ز درد کوه جدا کوهکن جدا

4 هر صبحدم ز شوق تو پیش گل و سمن مرغ چمن جدا کند افغان و من جدا

5 زارم بکش مگوی کزین آستان برو مردن بر تو به که ز تو زیستن جدا

6 زان حالها که پیش من آمد جدا ز تو اکنون فسانه ای ست به هر انجمن جدا

7 دانی که چیست جامی ازین آستانه دور آشفته بلبلی ز حریم چمن جدا

عکس نوشته
کامنت
comment