- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بی روی یار صبر میسر نمیشود بیصورتش حباب مصور نمیشود
2 با او دمی وصال به صد لابه سالها تقریر میکنیم و مقرر نمیشود
3 گفتم که بوسهای بربایم ز لعل او مشکل سعادتیست که باور نمیشود
4 جز آنکه سر ببازم و در پایش اوفتم دستم به هیچ چارهٔ دیگر نمیشود
5 افسرده دل کسی که ز زنجیر زلف او دیوانه مینگردد و کافر نمیشود
6 عشقش حکایتیست که از دل نمیرود وصفش فسانهایست که باور نمیشود
7 تا بوی زلف یار نمیآورد صبا از بوی او دماغ معطر نمیشود
8 ساقی بیار باده که هر لحظه عیش خوش بیمطرب و پیاله و ساغر نمیشود
9 گفتی به صبر کار میسر شود عبید تدبیر چیست جان برادر، نمیشود