بی روی یار صبر میسر نمی‌شود از عبید زاکانی غزل 44

عبید زاکانی

آثار عبید زاکانی

عبید زاکانی

بی روی یار صبر میسر نمی‌شود

1 بی روی یار صبر میسر نمی‌شود بی‌صورتش حباب مصور نمی‌شود

2 با او دمی وصال به صد لابه سال‌ها تقریر می‌کنیم و مقرر نمی‌شود

3 گفتم که بوسه‌ای بربایم ز لعل او مشکل سعادتیست که باور نمی‌شود

4 جز آنکه سر ببازم و در پایش اوفتم دستم به هیچ چارهٔ دیگر نمی‌شود

5 افسرده دل کسی که ز زنجیر زلف او دیوانه می‌نگردد و کافر نمی‌شود

6 عشقش حکایتیست که از دل نمی‌رود وصفش فسانه‌ایست که باور نمی‌شود

7 تا بوی زلف یار نمی‌آورد صبا از بوی او دماغ معطر نمی‌شود

8 ساقی بیار باده که هر لحظه عیش خوش بی‌مطرب و پیاله و ساغر نمی‌شود

9 گفتی به صبر کار میسر شود عبید تدبیر چیست جان برادر، نمی‌شود

عکس نوشته
کامنت
comment