گذر فتاد به سر وقت کشتگان غمت از جامی غزل 109

گذر فتاد به سر وقت کشتگان غمت

1 گذر فتاد به سر وقت کشتگان غمت هزار جان گرامی فدای هر قدمت

2 فکند سرو قدت بر من از کرم سایه مباد از سر من دور سایه کرمت

3 به یک نگاه تو رستم ز ننگ هستی خویش خوش آن که سوی وی افتد نگاه دمبدمت

4 نیاید از تو ستم ور ستم کنی به مثل ز رحمت دگران خوشتر آیدم ستمت

5 کمر به خدمت تو بسته اند کج کلهان شکست شوکت شاهان ز حشمت حشمت

6 حریم سدره شده ست آشیان مرغ دلم هنوز رشک برد بر کبوتر حرمت

7 به نامه درج مکن شرح شوق خود جامی مباد شعله زند آتش از نی قلمت

عکس نوشته
کامنت
comment