-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مگذر ز راستی و ببین بر کمال من از خاک، قد خمیده برآید نهال من
2 خوش معنی است ذات تو کز پاکی وجود هرگز نبسته صورت آن در خیال من
3 از کثرت ظهور چو خورشید در جهان شد عمرها که می گذرد ماه و سال من
4 بیمار و خسته گویم و از خویشتن روم آن دم که چشم مست تو پرسد ز حال من
5 تا می رسانمش به لب از خویش می روم جام می است مرشد صاحب کمال من
6 دل های مرده را سخن من دهد حیات آیینه را به جوش درآرد مثال من
7 یاد از جمال و ابروی او می دهد مرا ماه تمام و قامت همچون هلال من
8 از هوش رفته دید سعیدا و گفت یار نتوان به چشم عقل تو دیدن جمال من