1 ناصح این روی ببین منع من از یار مکن ور دل از کف ندهی عیب خود اظهار مکن
1 مثال این تن خاکی و خاک، آب و حباب است بیار باده که بنیاد روزگار بر آب است
2 خروش ناله ی مرغان زچشم نرگس بستان ببرد خواب و دریغا که خواجه باز بخواب است
1 خار از آن باغ بپای دل ماست که گل و گلبن آن از گل ماست
2 چشمه ی خضر درخشید ز دور یا که تیغی بکف قاتل ماست
1 بستم ز دعا لب که دعا بی هوسی نیست ما را زخدا غیر خدا ملتمسی نیست
2 هر جا نگرم کورم و در روی تو بینا در مردمک دیده بغیر از تو کسی نیست