- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 با پای لطف نگارا به کوی ما گذری کن به چشم رحم خدا را به سوی ما نظری کن
2 ببخش بر رخ چون کهربا و اشک چو لعلم از آن دو بُسَّد شیرین نصیبِ ما شکری کن
3 به غمزه گوی که آخر نصیب بیگنهی ده به بوسه گوی که آخر دوای بیبصری کن
4 به غمزهی تو جزین التماس شرط نباشد به ما چو برنگری گو به ناز وانگری کن
5 از آن وفور کرامت که رسم لطف تو باشد برای مزد خدا را نثار ما قدری کن
6 به یک کرشمه که کردی دل از برم بربودی بیا و باز رهانم، به قصدِ جان دگری کن
7 به شرح بر سرِ خاکم نویس قصه دردم به یادگار در افواهِ عاشقان سمری کن
8 نزاریان به حضر چون دوای درد ندانی مکش جفا ز رقیبان دگر برو سفری کن