بگذر ای باد بر از حکیم نزاری قهستانی غزل 1224

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

بگذر ای باد بر اطرافِ قهستان سحری

1 بگذر ای باد بر اطرافِ قهستان سحری زود باز آر به شروان و شماخی خبری

2 خاطری نیک به احوالِ کسی ملتفت است که چو او نیست در آفاق به خوبی دگری

3 گر بدان سرو رسی گو به چمن پست شدم به لگد کوب و تو ناکرده به سویم گذری

4 رویِ شیرین نفسی بی مگسی نادیده می زنم زار چو فرهاد سری بر کمری

5 رازِ سربسته ی لیلی به کسی نگشاید هم چو مجنون شده ام در همه عالم سمری

6 کیست کز دفترِ ما یاد ندارد ورقی کیست کز قصّه ی ما یاد ندارد قدری

7 من اگر سر برود بر سرِ پیمان توام لیکن از عهدِ تو باید که ببینم اثری

8 نفسی بیش نمانده ست به همّت مددی صبر ازین بیش ندارم به عنایت نظری

9 هم چو سوزن شدم از صبر نه آخر مثل است هم به جایی کَشَد این رشته به تدریج سری

10 بارها هر چه به غربت ز سفر توبه کنم به علی رغم برآید ز زمینم سفری

11 گر نزاری به قهستان رسد از شروان باز چه مبارک سفری باشد و میمون حضری

12 باز نادیدنِ اصحاب و به حسرت رفتن سخت کاری ست دگر هیچ ندارد خطری

عکس نوشته
کامنت
comment