پریوشی که به رخ رسم دلبری داند از جامی غزل 110

پریوشی که به رخ رسم دلبری داند

1 پریوشی که به رخ رسم دلبری داند سگ خودم شمرد و آدمیگری داند

2 نهان ز چشم کسان گفتمش به سوی من آی به خنده گفت که این شیوه را پری داند

3 چو دم ز بندگی او زنم ز آتش غم گدازشم دهد و بنده پروری داند

4 رعایت حق صحبت کسی تواند کرد که عیبنا کی یاران هنروری داند

5 ز سیم عارض او دور عاشق مفلس که کرده رخ چو زر آن را ز بی زری داند

6 به تاج دولت عشق آن گدا سرافرازد که دولتی که نه عشق است سرسری داند

7 غزل به وصف بتان عادت است جامی را اگرچه قاعده مدح گستری داند

عکس نوشته
کامنت
comment