-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پری گذشت ازین کوچه یا ملک میرفت که نورها به سماوات از سمک میرفت
2 به عرش نعره مستان ز کاخ میکده رفت مگو که زمزمه ذکری از ملک میرفت
3 به گریه بود صراحی به چشم خونپالا ز ذوق قهقه جام بر فلک میرفت
4 مژه نهشت شب هجر خسبدم دیده به پای مردمک چشم چون خسک میرفت
5 بماند لنگ و و به ایوان جاه تو نرسید خیال من که چنان اسب تیزتک میرفت
6 تو رفتی وز نظر رفت روشنی بصر گمان مردم اگرچه به مردمک میرفت
7 نجات داد ز طوفان شها ولای تواش وگرنه نوح مخاطب لقد هلک میرفت
8 به نار عشق مس قلب شد زر خالص عیار صیرفی آشفته بر محک میرفت
9 گل از یقین خلیل آمد آتش نمرود یقین بدان که در آتش نه او به شک میرفت