- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نوش دارو نشأ ی علت نهد در جان ما در خمار معجز افتد عیسی از درمان ما
2 آبروی شمع را بیهوده نتوان ریختن صد شب یلداست در هر گوشه ی زندان ما
3 ما خجل اما سخن در صنعت مشاطه اشت گر نمود کفر دارد شاهد ایمان ما
4 زخم ها برداشتیم و فتح ها کردیم، لیک هرگز از خون کسی رنگین نشد میدان ما
5 چشم اگر باز است و گر پوشیده از هم نگسلد آمد و رفت نظر در دیده ی حیران ما
6 نی ز عصمت پاک دامانیم کز ناموس و ننگ می کند آلودگی پرهیز از دامان ما
7 معنی روشن برون می جوشدم عرفی ز دل در سیاهی می نگنجد چشمه ی حیوان ما