نخل را باد خزان تنها نه از جویای تبریزی غزل 320

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

نخل را باد خزان تنها نه عریان کرد و رفت

1 نخل را باد خزان تنها نه عریان کرد و رفت برگ عیشش عندلیبان را پریشان کرد و رفت

2 مشفق قیقاچی که آن برگشته مژگان کرد و رفت لاله زار سینهٔ ما را نیستان کرد و رفت

3 رنگ و بویی کز رخ و زلفش نسیم اندوخت دوش صبحگاهان صرف تعمیر گلستان کرد و رفت

4 شوخ رنگین جلوهٔ من تا از این وادی گذشت دشت را از لاله خون دل به دامان کرد و رفت

5 کار دل با تیغ ابرویی است کز نظاره ای چشم را بر روی ما زخم نمایان کرد و رفت

6 تخم اشکی هر که امروز از پشیمانی فشاند بهر خود صحرای محشر را گلستان کرد و رفت

7 از سر زلف که آمد رو به این وادی نسیم خاطر آسوده ام جویا پریشان کرد و رفت

عکس نوشته
کامنت
comment