- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بی درد بر کنار مریز آب دیده را در کار دل کن آن می صاف چکیده را
2 از فیض عشق همت والای ما بدوش بگرفته جامهٔ ز دو عالم بریده را
3 در گلشنی که بلبل ما خامشی نو است باشد شبیه غنچه دهان دریده را
4 زین آتشی که در جگر ماست از غمت بی آب کرده ایم عقیق مکیده را
5 پیری که دید قامت رعنای او کشید بر بام هوش حلقهٔ قد خمیده را
6 تا خون نگردد اشک مده ره بدیده اش جویا مکن به شیشه می نارسیده را