دردمندی چه شود گر به از جهان ملک خاتون غزل 515

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

دردمندی چه شود گر به دوایی برسد

1 دردمندی چه شود گر به دوایی برسد بی نوایی ز وصالت به نوایی برسد

2 تا به کی روی بتابی ز من بی سر و پا آخر از دور مرا نیز دعایی برسد

3 می دهم جان مگر از خوان وصالت روزی هم به گوش دل من بانگ صلایی برسد

4 باز گویم که نه او شاه جهانست کجا وصله ای از شب وصلت به گدایی برسد

5 دل بدادیم ز دست و نرسیدیم به دوست می دهم جان مگر این کار به جایی برسد

6 ز تو چون بر دل من بوی وفایی نرسد مپسند ار به من خسته بلایی برسد

7 ای طبیب از من دل خسته نظر باز مگیر که مگر دردم از این در به شفایی برسد

عکس نوشته
کامنت
comment