- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دردا که درد ما به دوایی نمیرسد وین کار ما به برگ و نوایی نمیرسد
2 در کاروان غم چو جرس ناله میکنم در گوش ما چو بانگدرایی نمیرسد
3 راهی که میرویم به پایان نمیبریم جهدی که میکنیم به جایی نمیرسد
4 این پای خسته جز ره حرمان نمیرود وین دست بسته جز به دعایی نمیرسد
5 بر ما ز عشق قامت و بالاش یک نفس ممکن نمیشود که بلایی نمیرسد
6 هرگز دمی به گوش گدایان کوی عشق از خوان پادشاه صلایی نمیرسد
7 گفتم گدای کوی توام گفت ای عبید سلطانی این چنین به گدایی نمیرسد