-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 همنشین درد باید شد چو درمان بایدت ترک جان باید گرفت ار وصل جانان بایدت
2 وصل جانان در نیابی تا ز جان در نگذری مرد جانان نیستی بی شبهه تا جان بایدت
3 تن به دشواری فرو ده تا به آسانی رسی هست دشوارت که بی دشوار آسان بایدت
4 گر دل آسوده خواهی رنج بر باید گرفت ورلب پر خنده خواهی دیده گریان بایدت
5 همچو اسماعیل باید پیش قربان سرنهاد گر به تیغ بی نیازی نفس قربان بایدت
6 سال ها پیدا و پنهان راز باید جست باز گر نشان سرّ این اسرار پنهان بایدت
7 رهروان عشق او از سر قدم سازند و بس ابتدا از سر کن ار این ره به پایان بایدت
8 عشق او را با سر و سامان چه کارست ای پسر نیستی عاشق چو سر خواهی و سامان بایدت
9 این و آن بگذار و جز او را مخواه در هر دو کون او نخواهد مر تو را تا این و تا آن بایدت
10 چو نزاری کن خریداری هجرانش به جان گر وصال دوست می خواهی و ارزان بایدت