-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پهلوانی ز پر دلان عجم می زد اندر طواف کعبه قدم
2 دید گریان مخنثی بر خاک روی بنهاده پیرهن زده چاک
3 نوحه ای برگرفته عالم سوز کای گنه بخش معذرت آموز
4 از گنه گر چه کوه البرزم به کمال کرم بیامرزم
5 پهلوان را بسوخت دل گفتا کای خداوند مکه و بطحا
6 لطف کن داد این مخنث ده یا گناهش به گردن من نه
7 ور نه از بیم تو بخواهد مرد داغ حرمان به گور خواهد برد
8 گر چنین پهلوان نباشد یافت روی از همرهان نشاید تافت
9 هر که یابی ز طور او بویی کش بود جذب حق سر مویی
10 رشته صحبتش ز کف مگذار زانکه موییست در رسن بسیار
11 هر که تنها رود چو آن غوری باز گردد به درد و رنجوری