بسته پای چو من بی پر و بالی که مپرس
1
بسته پای چو من بی پر و بالی که مپرس
زیر لب دارم ازین عقده، سؤالی که مپرس
2
جلوهٔ شمع تجلّی، شب هجران تو داشت
با خیال تو، مرا بود وصالی که مپرس
3
رخت از آن کوی پی عزم سفر می بستم
دل به دامان من آویخت، به حالی که مپرس