1 بسته پای چو من بی پر و بالی که مپرس زیر لب دارم ازین عقده، سؤالی که مپرس
2 جلوهٔ شمع تجلّی، شب هجران تو داشت با خیال تو، مرا بود وصالی که مپرس
3 رخت از آن کوی پی عزم سفر می بستم دل به دامان من آویخت، به حالی که مپرس
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 نمی فتد به دل، از محشر اضطراب مرا به زیر سایهٔ تیغ تو، برده خواب مرا
2 لب سؤال مرا مهر بوسه، خاموشی ست چرا نمی دهد آن کنج لب جواب مرا؟
1 به آب از آتش می داده ام خاک مصلّا را به باد، از نالهٔ نی دادهام، ناموس تقوا را
2 جبین را سجده فرسای در پیر مغان کردم به بام کعبهٔ دل می زنم، ناقوس ترسا را
1 گردی ز آستان تو یا مبدء النعم چشم امیدوار مرا منتهی الرّجا
2 سر کی فرود آیدم، الا به طوق تو؟ لالای کمترین توام، خالص الولا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **