-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بر سر کویی که روزی سرو ناز من گذشت در زمین بوسی همه عمر دراز من گذشت
2 بود بیش از حد نیازم با سگان او ولی ناز آن بدخوی با من از نیاز من گذشت
3 قامتش را سجده بردم چون بهانه یافتم دی چو مست ناز از پیش نماز من گذشت
4 چشم گریان من و خاک کف پای سگی کو شبی از کوی یار دلنواز من گذشت
5 شاه غزنین جان همی داد از غم و می گفت نیست عمر من جز آنچه در وصل ایاز من گذشت
6 سوخت شمع از آتش اندیشه سر تا پای دوش چون به مجلس قصه سوز و گداز من گذشت
7 جامیا مرد حقیقت بین به معنی برد راه هر کجا افسانه عشق مجاز من گذشت