- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بر سر کوی غمش، بی سروپا باید رفت گاه با خویش و گه از خویش جدا، باید رفت
2 تا به مقصود از این جا که تویی، یک قدم است قدمی از پی مقصود، فرا باید رفت
3 رهبری جو، که درین بادیه هر سوی رهی است مرد سرگشته چه داند که کجا باید رفت
4 تا نگویی سفر صوب حجازست صواب وقت باشد که تو را راه خطا، باید رفت
5 عاشقان را چو هوای حرم کعبه بود بر سر خار مغیلان به صفا، باید رفت
6 تا غبار سر کویت نشوم، ننشینم وگرم خود همه بر باد هوا، باید رفت
7 خنک آن دم، که به بوی سر زلف تو مرا به فدای قدم باد صبا، باید رفت
8 غرض از کعبه و بتخانه تویی سلمان را چه کنم خانه پی خانه خدا باید رفت
9 نقد گنجینه آن خانه، چو در سینه ماست به گدایی به در خانه، چرا باید رفت