سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

سلمان ساوجی
سلمان ساوجی

بر سر کوی غمش، بی سروپا از سلمان ساوجی غزل 104

غزل 104 ام از 897 غزلیات

بر سر کوی غمش، بی سروپا باید رفت

1 بر سر کوی غمش، بی سروپا باید رفت گاه با خویش و گه از خویش جدا، باید رفت

2 تا به مقصود از این جا که تویی، یک قدم است قدمی از پی مقصود، فرا باید رفت

3 رهبری جو، که درین بادیه هر سوی رهی است مرد سرگشته چه داند که کجا باید رفت

4 تا نگویی سفر صوب حجازست صواب وقت باشد که تو را راه خطا، باید رفت

5 عاشقان را چو هوای حرم کعبه بود بر سر خار مغیلان به صفا، باید رفت

6 تا غبار سر کویت نشوم، ننشینم وگرم خود همه بر باد هوا، باید رفت

7 خنک آن دم، که به بوی سر زلف تو مرا به فدای قدم باد صبا، باید رفت

8 غرض از کعبه و بتخانه تویی سلمان را چه کنم خانه پی خانه خدا باید رفت

9 نقد گنجینه آن خانه، چو در سینه ماست به گدایی به در خانه، چرا باید رفت

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر بر سر کوی غمش، بی سروپا باید رفت

شاعر شعر بر سر کوی غمش، بی سروپا باید رفت چه کسی است ؟

شاعر شعر بر سر کوی غمش، بی سروپا باید رفت سلمان ساوجی می باشد.

شعر بر سر کوی غمش، بی سروپا باید رفت در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 8 سروده شده است.

قالب شعر بر سر کوی غمش، بی سروپا باید رفت چیست ؟

قالب شعر بر سر کوی غمش، بی سروپا باید رفت غزل است

مضمون اصلی شعر بر سر کوی غمش، بی سروپا باید رفت چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
بنر