1 مخموری ما ز مستی مستی اوست بی مایی ما و نیستی هستی اوست
2 تعجیل نمی کنیم دانی ز چه؟ زانک در هر سیلی که می رود پستی اوست
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 یار باریک میان تا ز کنارم برخاست رستخیز از دل بی صبر و قرارم برخاست
2 چند گریم که ز طوفان دو چشمم هر دم موج خوناب دل از بحر کنارم برخاست
1 مگر حبیب کند چاره عن قریب مرا در این مرض چه مداوا کند طبیب مرا
2 حیات محض شود موت تلخ در حلقم ز نوش داروی لب گر کند نصیب مرا
1 گذشت بر سرم از دست دل قیامتها کشیدم از کس و ناکس بسی ملامتها
2 علم شدم به علامات عشق در عالم بلی به روز قیامت بود علامتها
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به